بشیر

فلما ان جاء البشیر القاه علی وجهه فارتد بصیراً قال الم اقل لکم انی اعلم من الله ما لاتعلمون

فلما ان جاء البشیر القاه علی وجهه فارتد بصیراً قال الم اقل لکم انی اعلم من الله ما لاتعلمون

فلما ان جاء البشیر القاه علی وجهه فارتد بصیراً قال الم اقل لکم انی اعلم من الله ما لاتعلمون / یوسف : 96

آخرین نظرات
  • ۲۲ دی ۹۳، ۱۱:۳۵ - انجمن متخصصین کازرون
    جالبه
  • ۲۲ دی ۹۳، ۱۱:۳۵ - بلیان
    ممنون

۵ مطلب با موضوع «مقالات :: سیاسی» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

« بیانیه مجمع نمایندگان طلاب و فضلای استان فارس درباره حوادث اخیر شیراز»

ما نمایندگان مجمع طلاب استان فارس ضمن حمایت ازحضرت آیت الله ایمانی نماینده ی محترم ولی فقیه در استان و امام جمعه شیراز به عنوان یک چهره علمی , اخلاقی و نماینده خبرگان ملت که در عرصه های مختلف انقلاب خالصانه ایستادگی نموده است ؛ اعلام می داریم : آنان که با انتشار شایعاتی بی اساس و نامه پراکنی بی ادبانه  اذهان عمومی را جریحه دار نموده اند نمی توانند خود را دلسوز ملت معرفی کنند ؛ بلکه باید بدانند این گفتارهای توهین آمیز خواسته یا ناخواسته موجبات نگرانی مردم و خدمتگذاران به انقلاب را فراهم کرده و باعث از بین رفتن اتّحاد و همدلی بین مردم و مسئولین کشورمی ‌شود ؛ که چیزی جز خوشحالی دشمنان اسلام به همراه نخواهد داشت.

 همچنین با محکوم کردن رفتارهای توهین آمیز و ضرب و شتم که متأسفانه مدتی است در میان عده ای  باب شده ؛ اعلام می کنیم ؛ آن گروهی که فضای دانشگاه های ما , که باید یک فضای امن برای پیشرفت علمی و کرسیهای آزاداندیشی باشد ( از مهمترین سفارشات مقام معظم رهبر بوده )  به عرصه توهین و بد اخلاقی می کشانند همانهایی هستند که با سلاح منطق و بیان نمی توانند حرف خود را به کرسی بنشانند لذا از این حربه استفاده می کنند . اینها قطعا نیروی انقلاب و مدافعین ولایت نبوده و نیستند ؛ بلکه یا جاهلان متمسک هستند و یا عالمان متحتک که هر دو گروه ؛ خون به دل امام زمان - ارواحنا فداه - و مقام عضمای ولایت می کنند.

در پایان از مسؤلین امر می خواهیم با برخورد قاطع نسبت به عاملین اصلی این برخوردهای خلاف قانون و خلاف اخلاق ورق عبرتی برای همیشه پیش روی متخلفین قرار داده وموجبات خوشنودی  مردم شریف و دانشجویان عزیز و روحانیت معظم که همیشه سنگ صبور انقلاب بودند و در مسیر هدایت جامعه مرارتهای زیاد به دوش کشیده اند فراهم آورید .

« من الله توفیق »

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۲۶
مجتبی صدیق منش

}من پادشاه نیستم....‎ …….داداشی
           
   
خوندنش 5 دقیقه هم طول نمیکشه. ولی 5 دقیقه بابرکتیه

من پادشاه نیستم

من پسر زنی هستم که با دست هایش از بزها شیر می دوشید»؛ این را به عرب بیابانی گفت. عرب بیابانی از هیبت پیامبری که همة قبایل به او ایمان آورده بودند؛ لکنت گرفته بود. آمده بود جمله ای بگوید و نتوانسته بود و کلماتش بریده بریده شده بودند. رسول الله از جایش بلند شده بود؛ آمده بود نزدیک و ناگهان او را در آغوش گرفته بود؛ تنگ تنگ؛ آن طور که تنش تن او را لمس کند و در گوشش گفته بود: «من برادر توام؛ اَنَا اَخوکُ». گفته بود فکر می کنی من کی ام؟ فکر می کنی پادشاهم؟ نه، من از آن سلطان ها که خیال می کنی نیستم.
«من اصلاً پادشاه نیستم؛ لَیسَ بَمَلکٍ». من محمدم؛ پسر همان بیابان هایی هستم که تو از آنها آمده ای. «من پسر زنی هستم که با دست هایش از بزها شیر می دوشید»؛ حتی نگفته بود که پسر عبدالله و آمنه است. حرف دایة صحرانشینش را پیش کشیده بود که مرد راحت باشد. آخرش هم دست گذاشته بود روی شانة او و گفته بود: «هَوِنٌ علیک؛ آسان بگیر»؛ من برادرتم. مرد بیابانی خندید و صورت او را بوسید؛ «عجب برادری دارم».
**
راستی هم عجب برادری بود؛ یک برادر با کارهای عجیب و غریب؛ مثل دوست های خجالتی؛ از آنها که صداشان در نمی آید. داشت می رفت مسجد؛ تو کوچه یک یهودی جلویش را گرفت و گفت: «من از تو طلبکارم؛ همین الان باید طلبم را بدهی». رسول الله گفت: «اول این که از من طلبکار نیستی و همین طوری داری این را می گویی؛ دوم هم این که من پول همراهم نیست؛ بگذار رد شوم». یهودی گفت: «یک قدم هم نمی گذارم جلو بروی». رسول الله گفت: «درست نگاهم کن؛ تو از من طلبکار نیستی»؛ ولی یهودی همین طور یکی به دو کرد و بعد هم با حضرت گلاویز شد. کوچه خلوت بود و کسی رد نمی شد که بیاید کمک. مردم دیدند پیامبر برای نماز نرسید؛ آمدند پی اش؛ دیدند یهودی ردای پیغمبر را لوله کرده، دور گردن حضرت پیچانده و طوری می کشد که پوست گردن او قرمز شده، تا آمدند کاری کنند، از دور بهشان اشاره کرد که نیایید؛ گفت: «من خودم می دانم با رفیقم چه بکنم». رفیقش؛ منظورش همین رفیقی بود که با ردا او را می کشاند. چشمشان افتاد در چشم هم؛ یهودی گفت: «بهت ایمان آوردم؛ با این بزرگواری، تو بی تردید، پیغمبری».
**
بعضی وقت ها یک جوری با مردم راه می آمد که مردم سر به سرش می گذاشتند. قرآن می گوید: مردم به او می گفتند: «زودباور» است؛ حالا حتی تعبیرشان یک ذره از این هم تندتر بود؛ فکر می کردند مثلاً خودشان زرنگ ترند؛ (وَ یَقوُلونَ هُو أُذُن، قُلْ اُذُنُ خَیْرٌ لَکُمْ).1 این «اُذُن»، یک معنی این جوری می دهد. از آن طرف نامه می فرستاد به دربار خسرو پرویز و قیصر که بیایید تسلیم من شوید و آب هم تو دلش تکان نمی خورد و از این طرف مردم می آمدند خانة او؛ ناهار می ماندند و بعد از ناهار هم می نشستند برای خودشان گپ می زدند؛ اصلاً هم حواسشان نبود که این پیغمبر است و از حرف بیخودی اذیت می شود. آن وقت نمی گفت به اینها: «برید خونه تون». جوری شد که خدا دخالت کرد و آیه نازل شد؛ «مردم! این پیغمبر من، دارد اذیت می شود؛ خودش حیا می کند بگوید؛ من به شما می گویم» إِنَّ ذلِکُمْ کانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ فَیَسْتَحْیِی مِنْکُمْ وَ اللَّهُ لا یَسْتَحْیِی مِنَ الْحَقِّ.2
**
یک دوست عجیب غریب، از آنها که توی دوستی حساب کتاب هم نمی کنند. دیده یکی محتاج است؛ تنها ردایش را هم بخشیده، حالا نشسته توی خانه و نمی تواند آن طور بیاید مسجد. خداست که دوباره عتابش می کند (وَلا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْط)؛3 «دیگر نگفتم که همة دستت را باز کن؛ طوری که برای خودت هیچی نماند». این چه جور دلی است که تو داری؟
**
دل رهبر جامعه، طاقت گریة کودکی را ندارد. سر نماز، صدای گریة بچه می آید؛ نماز را تند می کند و رکوع و سجود را
کوتاه؛ سریع تمامش می کند؛ تا مادر بچه او را بغل کند. به مردم حیرت زده هم می گوید: «خوب، بچه گریه می کرد دیگر».
**
یک دوست عجیب غریب که آن قدر برای دوست هایش دل می سوزاند که نزدیک است کار دست خودش بدهد؛ نزدیک است جان از تنش در بیاید. باز خداست که باید موعظه کند؛ «تو قرار بود به گمراهی این مردم دل بسوزانی؛ به راهشان بیاوری؛ ولی قرار نبود دیگر از فکر اینها خودت را هلاک کنی» (فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلی آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ أَسَفاً)؛4 تو قرار بود اینها را بیاوری توی راه؛ ولی از قرار هم رفتی آن طرف تر و داری حرص می زنی. پیغمبر و حرص؟ حرص می زنی گم شده ها را برگردانی به راه (حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ).5
**
عتاب ها فایده ای نداشت؟ جنس دل که عوض نمی شود. وسط جنگ احد، همان جا که مردم گلوگاهی را که سپرده بود مراقبت کنند، رها کردند و تنهاش گذاشته بودند، پیشانی و دندانش را شکستند، همان جا توی همان حال، دلش شور می زند که نکند خدا اینها را نبخشد. همان جا دست بلند می کرد؛ خدایا! «قوم مرا هدایت کن؛ اینها نمی دانند» اَللّهُمَّ اهْدِ قوُمی فَاِنَّهُمْ لایَعْلَمُون »
**
از همه قشنگ تر، حال و روز او را علی توصیف می کند. علی می گوید: «رسول الله، یک طبیب دوره گرد بود»؛ دلش نمی آمد
که خیلی با ابهت بنشیند آن بالا و مریض ها شرفیاب حضور بشوند؛ لوازم معالجه اش را برمی داشت راه می افتاد دور شهر؛ پی مریض ها. (طَبیبٌ دَوّارٌ بِطّبِه).6
چی با خودش برمی داشت؟ یک دستش «مرهم» می گرفت؛ یک دستش «وَسَم»؛ برای آنها که فقط زخم داشتند، مرهم می گذاشت؛ ولی بعضی ها، دمل های چرکی داشتند؛ باید جراحی هم می کرد؛ «وسم»، مال همین کار بود. وسم، یعنی داغ هایی که در قدیم برای شکافتن استفاده می کردند؛ جراحی سرپایی.
علی می گوید: «مرهم هایش کاری بودند؛ اثر داشتند (أَحْکَمَ مَرَاهِمَهُ)7؛ وسم هایش هم حسابی بودند (وَ أَحْمَی مَوَاسِمَهُ).8
**
اول فکر کردم از همه قشنگ تر را علی گفته؛ ولی الان یک جملة حتی قشنگ تر هم یادم آمد که درست همین حال را بگوید؛ آن هم توصیف خداست از او؛ «یک رسولی آمده سراغتان که تحمل رنج شما برایش سخت است» (لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ).9 آخرش هم تقصیر همین دلش شد که در آن روایت گفت: «هیچ پیامبری به اندازة من سختی نکشید». حساب دو دو تایی اگر بخواهی بکنی، نسبت به بقیة پیغمبرها خیلی هم اوضاع برای او سخت نبود. در طائف، سنگش زدند. در اُحد هم پیشانی و دندانش را شکستند. بقیه هم از این جور مصیبت ها داشته اند؛ ولی از حساب دو دو تایی که بزنیم بیرون، اگر حواست به حرف خدا باشد که «رنج های شما، برای او گران تمام می شود، طاقتش را می برد». این جوری اگر چرتکه بیندازی، راستی هم چقدر سختی کشیده! اندازة نادانی و غل و زنجیرهایی که همة ما به خودمان بسته ایم اگر بخواهد رنج بکشد، اگر حرص بزند که ما را به راه بیاورد، واقعاً هم چه کارش سخت است.
**
آخرش این که خدا داشت تماشایش می کرد و بعد گفت: «چه اخلاق شگرفی داری»   (إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ).10  انگار که از دست پخت خودش در شگفت مانده باشد... .

پی نوشت:
1. توبه، آیة 61.
2. احزاب، آیة 53.
3. اسراء، آیة 29.
4. کهف، آیة 6.
5. توبه، آیة 128.
6. نهج البلاغه، خطبة 108.
7. همان.
8. همان.
9. توبه، آیة 128.
10. قلم، آیة 4.
   
 



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۲۱
مجتبی صدیق منش

ادشاهی که کیش و مات شد حکایت همچنان باقیست

شاید از تیتری که برای مطلبم گذاشتم تعجب کرده و سوال زیادی در نظرتان بوجود امده

کدام پادشاه ؟؟!!!

 چطوری کیش شد اصلا یعنی چه منظورت از کیش و مات پادشاه چیه؟

اگه دوستان دانشجوی من یه کم به عقب برگردند خوب یادشون میاد

 ماه مبارک رمضان سال 89 ؛ پس از آن فتنه همه جانبه که برای اولین بار بزرگترین طرح فرهنگی آموزشی در سطح دانشگاهها اجرا شد

بله همان طرح بسیار خوب و موثر که در سراسر دانشگاههای مرکز استانها اجرا شد

بله طرح ضیافت اندیشه رو میگم که مثل یه شیر وارد میدان شد و مثل یه پادشاه بود

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۲ ، ۱۷:۴۵
مجتبی صدیق منش
این آمار را نشریه نیچر براساس تعداد مقالات منتشرشده در ده ماه اولیه 2011 تخمین زده است. توزیع تولید مقالات در قاره‌های مختلف از این قرار است: اروپا 38.4% ، آمریکای شمالی و جنوبی 29.5%، آسیا-اقیانوسیه 27.8% و خاورمیانه و آفریقا 4.4%. (برای مشاهده اینفوگراف در ابعاد بزرگ، اینجا را کلیک کنید).در این بین، ایالات متحده آمریکا با 22.7درصد تولید مقالات منتشرشده در سطح جهان، مقام اول را تصاحب کرده و چین در فاصله‌ای بسیار زیاد، مقام دوم را با سهم 10.4درصدی در اختیار دارد. کشور ایران در خاورمیانه پس از ترکیه، در مقام دوم قرار گرفته و با 1.3درصد از تعداد مقالات منتشرشده، رتبه 20 را در کشورهای جهان از آن خود کرده است. اما از نظر رشد تعداد مقالات منتشرشده نسبت به سال 2010 / 1389، کشور ایران با حدود 20 درصد در مقام اول ایستاده و پس از آن، چین با حدود 15درصد در مقام دوم قرار دارد. این در شرایطی است که کشور ما شانزدهمین کشور جهان از نظر وسعت سرزمین، هفدهمین کشور در رده‌بندی جمعیت و بیست‌وششمین کشور از نظر تولید ناخالص ملی است. در جدول زیر نیز می‌توانید وضعیت این چهل کشور را از نظر تعداد مقالات، تعداد جمعیت و سرانه تولید ناخالص ملی را ملاحظه کنید. آمار تعداد جمعیت بر اساس آخرین اخبار رسمی منتشرشده و آمار تولید ناخالص ملی براساس گزارش صندوق بین‌المللی پول در سال 2010 / 1389 محاسبه شده است.  کشور رتبه تولید
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۲ ، ۱۱:۴۲
مجتبی صدیق منش
  • ز در صدر اسلام، دشمنان به نظرشان رسید که با شِعب ابى‌طالب و محاصره‌ى 
    اقتصادى مسلمانها، آنها را از پا بیندازند؛ اما نتوانستند. این روسیاه‌هاى 
    بدمحاسبه‌گر خیال میکنند ما امروز در شرائط شِعب ابى‌طالبیم. اینجور نیست. 
    ما امروز در شرائط شِعب ابى‌طالب نیستیم؛ ما در شرائط بدر و خیبریم. ما در 
    شرائطى هستیم که ملت ما نشانه‌هاى پیروزى را به چشم دیده است؛ به آنها 
    نزدیک شده است؛ به بسیارى از مراحل پیروزى، با سرافرازى دست پیدا کرده است.
     امروز مردم ما را از محاصره‌ى اقتصادى میترسانند؟ با این حرفها، با این 
    ترفندها میخواهند مردم را از صحنه بیرون کنند؟ مگر چنین چیزى ممکن است؟ 
    امروز میخواهند در اراده‌ى مسئولین اختلال ایجاد کنند؟ «قل هذه سبیلى ادعوا
     الى الله على بصیرة انا و من اتّبعنى»؛(2) این راهى است که با بصیرت 
    انتخاب شده است، این راهى است که با مجاهدت باز شده است، این راهى است که 
    با خون عزیزترینها هموار شده است. ما از این راه رفتیم، به قله‌هائى هم دست
     پیدا کردیم. ما متوقف نمیشویم، ان‌شاءالله پیش میرویم؛ ولى تا امروز هم به
     قله‌هاى بسیارى دست پیدا کرده‌ایم. جمهورى اسلامى، امروز کجا، بیست سال و 
    سى سال قبل کجا؟ دشمنان جمهورى اسلامى، هیمنه و باد و بروتِ آن روزشان کجا،
     ضعف و انکسار امروزشان کجا؟ اینها نشانه‌هائى است که ملت ایران را تشویق 
    میکند. نخیر، در ادامه‌ى راه اسلام - که راه خداست، راه دین است، راه سعادت
     دنیا و آخرت است - اراده‌ى مسئولین همچنان مستحکم خواهد ماند؛ مردم هم 
    امروز و در آینده، پاى ثابت این حرکت عظیم خواهند بود. یکى از جاهائى که 
    مردم میتوانند حضورشان را نشان بدهند، همین انتخابات است. نه از حالا، از 
    مدتى قبل شروع کرده‌اند؛ که شاید کارى کنند که در این انتخابات، حضور مردم 
    کم شود.
    
    

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۲ ، ۱۱:۲۱
مجتبی صدیق منش